در گلویم سرب داغ
دست هایم ناتوان
روزنی می جویم-در این تاریکی جاوید
آیه آرامشی ، صبری ، خدایی
خشمگین از قتلگاه شوم
خسته از این انزوای غریب
من چه از دور - به تماشا نشسته ام
در خود شکسته ام
آخر چرا سکوت ملتهب شهر من نمی شکند؟
لیلا